~[•••ماه شب تارم:)💜🌙•••]~ پارت12
#ارمیتا
رفتم از اتاقم بیرون
رزا راست میگفت باید برا عشقم میجنگیدم
رفتم تو آشپزخونه
_راحلللل
راحل:بله خانوم
_یه چیپس و پنیر برام درست میکنی لطفا؟
راحل:الان آمادش میکنم دوست دارید تا حاضر شه فیلم ببینید؟
_نه مرسی میخوام یکم باهات حرف بزنم..
همون جور ک سیب زمینی هارو پوست میکند گفت
راحل:هرجور راحتید..
سیب زمینی هارو چیپسی خورد کرد(چیپسی😂😂)
_اوم..تو چیزی از رابطه پانیذ و رضا میدونی؟
هییی چی میکنیی ببینم دستتوو
دستشو با چاقو بریده بود بدم بریده بود
_نمیدونستی؟
راحل:خانم این قض.ضیه دیگه چچیه شما مییگید
خون دستشو بند آورد و به ادامه کارش رسید
_قضیه ایه که کمتر کسی میدونه..انقد وحشتناکه حتی به کسی نگفتن با همن
سرخکن رو روشن کرد و روغن توش ریخت
به سیب زمینیا ادویه زد و همزمان با ریختن سیب زمینیا تو روغن گفت:خانم این قضیه بو خون میده...فکر نکنم خبر خوبی برای کسی باشه
درجریانید ک آقا رضا قراره با شما ازدواج کنن..شما قراره عروس این خونه بشید..(به جهنمم ک قراره بشهه😂☹️)نمیدونم چی بگم والا..بازم شاید اشتباه فهمیدید خانم..آقا رضا و پانیذ خانم کسی نیستن ک همچین کاری انجام بدن...
_نمیدونم..چقد ملت بی حیا شدن(تو خوبی😐)
#رضا
_پانیذ
پانیذ:جانمم
_بیا بریم تو اتاق کارت دارم(چی کارش داری شیطون😔📿)
پانیذ:وا چرا://
_بیادیگهه پاشو (توعم میخوای کیک پی پیی ک اری خریده به پانی بدی؟🪓😔)
پانیذ:وای رضا حال ندارم همینجا بگو دگ☹️🔨(بچم مثه من گشاده🪓☹️)
_پامیشی یا ن؟
پانیذ:امم نمیخام ناامیدت کنم ولی ن☹️(عزیزم لئو رضا برزگر قجر هیچوقت ناامید نمیشود🪓☺️حالا میبینی☺️🔨🤌🏻)
پاشدم بلندش کردم گذاشتمش پشتم
_خیلی خب من پا میکنمت☺️🤌🏻(هشدار داده بودم پانیذ جان☺️🪓)
پانیذ:رضااا ولمم کننن بذارمم زمیننن
_عزیزم به نفعته ک ساکت بمونی هوم؟☺️📿(پانیذ جان باز هم هشدار میدهم ک ساکت بمان جانم☺️🪓)
محکم کمرمو گاز گرفت
_عاها گاز میگیری توله صگ؟ باش تو کوچه ماعم عروسی میشه☺️(عه؟من فک میکردم نمیشه☺️🪓 نمیتونم ساکت بمونم ببخشید☺️🤌🏻)
بردمش سمت اتاق
پانیذ:رضاا نرو اونجاااا
الان پارت بعدم میذارم:)
رفتم از اتاقم بیرون
رزا راست میگفت باید برا عشقم میجنگیدم
رفتم تو آشپزخونه
_راحلللل
راحل:بله خانوم
_یه چیپس و پنیر برام درست میکنی لطفا؟
راحل:الان آمادش میکنم دوست دارید تا حاضر شه فیلم ببینید؟
_نه مرسی میخوام یکم باهات حرف بزنم..
همون جور ک سیب زمینی هارو پوست میکند گفت
راحل:هرجور راحتید..
سیب زمینی هارو چیپسی خورد کرد(چیپسی😂😂)
_اوم..تو چیزی از رابطه پانیذ و رضا میدونی؟
هییی چی میکنیی ببینم دستتوو
دستشو با چاقو بریده بود بدم بریده بود
_نمیدونستی؟
راحل:خانم این قض.ضیه دیگه چچیه شما مییگید
خون دستشو بند آورد و به ادامه کارش رسید
_قضیه ایه که کمتر کسی میدونه..انقد وحشتناکه حتی به کسی نگفتن با همن
سرخکن رو روشن کرد و روغن توش ریخت
به سیب زمینیا ادویه زد و همزمان با ریختن سیب زمینیا تو روغن گفت:خانم این قضیه بو خون میده...فکر نکنم خبر خوبی برای کسی باشه
درجریانید ک آقا رضا قراره با شما ازدواج کنن..شما قراره عروس این خونه بشید..(به جهنمم ک قراره بشهه😂☹️)نمیدونم چی بگم والا..بازم شاید اشتباه فهمیدید خانم..آقا رضا و پانیذ خانم کسی نیستن ک همچین کاری انجام بدن...
_نمیدونم..چقد ملت بی حیا شدن(تو خوبی😐)
#رضا
_پانیذ
پانیذ:جانمم
_بیا بریم تو اتاق کارت دارم(چی کارش داری شیطون😔📿)
پانیذ:وا چرا://
_بیادیگهه پاشو (توعم میخوای کیک پی پیی ک اری خریده به پانی بدی؟🪓😔)
پانیذ:وای رضا حال ندارم همینجا بگو دگ☹️🔨(بچم مثه من گشاده🪓☹️)
_پامیشی یا ن؟
پانیذ:امم نمیخام ناامیدت کنم ولی ن☹️(عزیزم لئو رضا برزگر قجر هیچوقت ناامید نمیشود🪓☺️حالا میبینی☺️🔨🤌🏻)
پاشدم بلندش کردم گذاشتمش پشتم
_خیلی خب من پا میکنمت☺️🤌🏻(هشدار داده بودم پانیذ جان☺️🪓)
پانیذ:رضااا ولمم کننن بذارمم زمیننن
_عزیزم به نفعته ک ساکت بمونی هوم؟☺️📿(پانیذ جان باز هم هشدار میدهم ک ساکت بمان جانم☺️🪓)
محکم کمرمو گاز گرفت
_عاها گاز میگیری توله صگ؟ باش تو کوچه ماعم عروسی میشه☺️(عه؟من فک میکردم نمیشه☺️🪓 نمیتونم ساکت بمونم ببخشید☺️🤌🏻)
بردمش سمت اتاق
پانیذ:رضاا نرو اونجاااا
الان پارت بعدم میذارم:)
۱۰.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.